مقالات

در این سایت ما در مورد طرحواره درمانی و تله های زندگی صحبت می کنیم

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «طرحواره شکست» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

عزت نفس را می‌توان احساس ارزشمندی درباره‌ی زندگی شخصی، اجتماعی و شغلی‌مان تعریف کنیم. اگر در دوران کودکی از سوی خانواده، دوستان یا محیط مدرسه مورد عشق و احترام قرار گرفته باشیم، عزت نفس سالمی در ما شکل می‌گیرد.

کمال مطلوب این است که ما همه‌ی این شرایط را در دوران کودکی تجربه کنیم و عزت نفس ما تقویت شود. اگر در خانواده احساس کنیم که قدر و منزلت ما را می‌دانند، به ما مهر می‌ورزند، همسالان ما را در جمع خود می‌پذیرند و قبول می‌کنند و در محیط مدرسه موفق شویم، عزت نفس سالمی در ما شکل خواهد گرفت. برای پرورش عزت نفس بایستی بدون عیب جویی یا طرد افراطی، ما را تشویق و تحسین کرده باشند.

اما ممکن است شما در چنین شرایط ایده‌آلی بزرگ نشده باشید. شاید والدین یا خواهر و برادرهایی داشته‌اید که دایم از شما عیب‌جویی می‌کرده‌اند به‌گونه‌ای که احساس کرده‌اید که اصلاً قابل پذیرش نیستید. احساس کرده‌اید که هیچ کس شما را دوست ندارد. ممکن است همسالان‌تان شما را آدم حساب نکرده باشند. ممکن است آنها این احساس ناخوشایند را در شما ایجاد کرده باشند یا ممکن است احساس کرده‌اید در حوزه‌ی تحصیل یا ورزش، شکست خورده‌اید.

در دوران بزرگسالی ممکن است در برخی از حوزه‌های زندگی‌تان، احساس ناامنی کنید. شما اعتماد به نفس ندارید. در برخی از حوزه‌های زندگی (مثل روابط صمیمی، محیط‌های اجتماعی یا محیط کاری) پایتان می‌لنگد و نمی‌توانید با سرانگشت تدبیر، گره از مشکلات باز کنید. در این حوزه‌ها خودتان را حقیرتر از دیگران تصور می‌کنید. به انتقاد، سخت حساس هستید. چالش در زندگی، شما را به شدّت مضطرب می‌کند. ممکن است چالش‌گریزی را پیشه کنید یا چالش‌ها را ماست‌مالی کنید.


  • روانشناسی بالینی
  • ۰
  • ۰

آیدا ( که در پست های قبل به او اشاره شد )از همه چیز می‌ترسید، تحت سلطه‌ی والدینی قرار گرفته بود که سخت از او حمایت می‌کردند. والدینش همواره به او هشدار می‌دادند، چون خودشان همیشه نگران خطرات احتمالی بودند. آنها در ذهن آیدا این ترس را کاشته بودند که در دنیا احساس خطر و آسیب‌پذیری کند.

والدین آیدا منظور بدی نداشتند چون تا حدّی خودشان نگران بودند و سعی می‌کردند از آیدا حمایت کنند. اغلب والدین این‌گونه هستند: «والدین از فرزندشان به شدّت حمایت می‌کنند و فرزندشان را خیلی هم دوست دارند». آیدا در دام تله‌ی زندگی آسیب‌ پذیری گرفتار شده بود. توانایی او برای عملکرد مستقل در دنیا، آسیب دیده بود. زیرا به شدّت می‌ترسید که کارها را بدون مشورت و کمک‌طلبی از اطرافیان انجام دهد.

برای ورود به دنیای خارج از خانواده، نیازمند خودمختاری هستیم و پیش‌نیاز خودمختاری، امنیت است. احساس توانمندی برای مقابله با کارهای روزمره، نیازمند جدایی خویشتن از دیگران است. این دو مورد آخر بیشتر با تله‌ی زندگی وابستگی سر و کار دارند.

اگر وابسته بار آمده باشید در شکل بخشی و تقویت توانمندی برای عملکرد مستقل با شکست روبه‌رو می‌شوید. شاید به این دلیل وابسته شده‌اید که والدین‌تان سخت از شما حمایت کرده‌اند: «به جای شما تصمیم گرفته‌اند و مسؤولیت کارهای شما را به دوش کشیده‌اند». ممکن است خیلی هوشمندانه و ظریف با عیب‌جویی از شما باعث شده‌اند توانایی‌هایتان تضعیف شود. بالطبع در دوران بزرگسالی احساس می‌کنید بدون راهنمایی، حمایت و نصیحت فردی قوی و توانمند، قادر نیستید دست از پا خطا کنید. حتّی اگر خودتان را از زیر یوغ والدین خلاص کرده باشید بسیاری از افرادی که در دام این تله می‌افتند، ممکن است قادر به این کار هم نباشند درگیر رابطه‌ی دیگری می‌شوید که طرف مقابل، نماد والدین سلطه‌گر و عیب‌جوی شماست. شما همسر یا رئیسی می‌خواهید که نقش والدین‌تان را در زندگی شما بازی کند.

افراد وابسته اغلب خویشتن مستقل و جداگانه‌ای ندارند و هویت آنها مثل ستاره‌ی دنباله‌داری است که دایم در پی تقلید از نماد دلبستگی است. هویت این‌گونه افراد با هویت والدین یا همسرشان درآمیخته شده است. بنابر این، چنین افرادی که به استقلال فکری، عاطفی و رفتاری نمی‌رسند، تصور قالبی چنین افرادی این است که در هویت همسرشان ذوب می‌شوند و هر کاری که برای رضایت همسرشان لازم باشد، انجام می‌دهند، تمام محور زندگی‌شان نظرات همسرشان است و علاقه و نظر مستقلی هم ندارند. این‌گونه افراد، دوست صمیمی نیز ندارند. احساس امنیت برای ورود به دنیای خارج از خانواده، احساس کفایت و شکل‌گیری خویشتن مستقل، مؤلفه‌های خودمختاری به شمار می‌روند.

 


  • روانشناسی بالینی
  • ۰
  • ۰

دیوید که در پست های قبل به شرح برخی از مشکلات وی پرداختیم، نمونه‌ی بارز مشکل ارتباطی با دیگران است. او از ارتباط با جنس مخالف، احساس رضایت نمی‌کرد و در صمیمی شدن سخت مشکل داشت. هر گاه بوی صمیمیت به مشامش می‌رسید پا پس می‌کشید. او حتی روابط نزدیک خود را نیز در یک سطح رسمی و غیرصمیمی نگه می‌داشت. در ابتدای درمان وقتی از او خواسته شد که افراد صمیمی زندگی‌اش را نام ببرد، فرد خاصی به ذهنش خطور نکرد.

دیوید در جوّی بزرگ شده بود که شاخصه‌ی اصلی آن خلأ هیجانی و کمبود عاطفی بود. او فقط می‌دانست که پدر و مادرش افرادی سرد، بی‌مهر و کناره‌گیر بودند. او با والدینش رابطه‌ی عاطفی نداشت. 

کودکان سه نوع محرومیت را ممکن است تجربه کنند: 

  • محرومیت از محبت
  •  محرومیت از همدلی 
  • محرومیت از راهنمایی 

دیوید زهرِ تلخ هر سه نوع محرومیت را چشیده بود.

اگر در روابط عاطفی و اجتماعی مشکل داشته باشید، تنهایی دست از سر شما برنمی‌دارد. احساس می‌کنید هیچ کس واقعاً شما را درک نمی‌کند و به شما اهمیت نمی‌دهد (تله‌ی زندگی محرومیت هیجانی). یا ممکن است احساس کنید که از دنیا فاصله گرفته‌اید و منزوی شده‌اید و وصله‌ی ناجور هر جمعی هستید (تله‌ی زندگی طرد اجتماعی). این احساس بی‌معنایی و خلأ، شما را مشتاق دیوانه‌وار روابط اجتماعی و عاطفی می‌کند.

 


  • روانشناسی بالینی